سعدی از آنجا که هوای وصال دوست را از سر بیرون نمیکنی
شایسته تحمل دردها و رنج های مسیر وصال هستی
↓ تصویر خام این شعر عکس ↓
حیف است که تو پا بر زمین بگذاری
پای تو شایسته است که بر چشم های ما باشد
↓ تصویر خام این شعر عکس ↓
ای بلند قامت، از زمانی که در دل من جای گرفتی
دوست ندارم کسی جز تو در دلم باشد
↓ تصویر خام این شعر عکس ↓
خواستم با صبر حالات عشقم را بپوشانم
ولی دیگر نتوانستم با گِل خورشید را بپوشانم
↓ تصویر خام این شعر عکس ↓
حالا که هرچه به ما میرسد از دست قدرت او میرسد،
پس فرقی بین شربت گوارا و تیغ زهر آلود نیست
↓ تصویر خام این شعر عکس ↓
خدایا شب گذشته چه سحر مبارکی داشت
چرا که محبوب بالای سر کشته غم هجران خود آمده بود
↓ تصویر خام این شعر عکس ↓
هیچ در قید و بند جهنم و بهشت نیستم
تو هرجا باشی اهل دل آنجا میآیند
↓ تصویر خام این شعر عکس ↓
ستارههایی که در تاریکی شب به چشم میآیند
در هنگامه حضور خورشید اصلا دیده نخواهند شد
↓ تصویر خام این شعر عکس ↓